۱۳۹۶/۰۸/۰۸ - - زهی نوشت -
عجيب بودن لزوماً خوب نيست. يك جاهايی عجيب بودن اصلن به درد نمیخورد. يك زن و يك مرد با هم از حمام میآيند بيرون كه بروند يك قبرستانی و مردك سر سه سوت آماده است و زنك بعد از يك ساعت. اين مختص زنهاي ايرانی است و من هم دارم فارسی مینويسم. مردها همانقدر خالص؛ آمادهی زندگیاند كه يك بچه لاكپشت. اما يك زن براي همه چيز زندگیاش بايد يك ساعت نقشه بريزد. و كمكم خلوص ِ گهاش گم میشود...
زنی را نديدهام وقتی حرف ميزند دويست فكر ديگر نداشته باشد. هر چقدر باهوشتر اين افكار عجيبتر. از بچگی دلم میخواست پسر باشم و اسمم را گذاشته بودم عليرضا حسينی و میخواستم جگركی شوم؛ چون در هيبت ِ جگركی محلهمان جذبهی بیمانندی میديدم. و بزرگتر كه شدم دوستانم پسر بودند. پسرهايی يكدست و بی حاشيههای زنانه، و يا دخترهای بینهايت خنگ. رابطه با دخترهای باهوش مثل مچ انداختن بود. و حوصلهاش را نداشتم. دلم بيشتر نوچه میخواست تا حريف. دلم میخواست مثل مردها با قاطعيت بگويم الان من فلانی را دوست دارم و برايش میميرم اما هيچوقت ذهنم از بازی وا نمیداد. خودم هم گم و گور میشدم وسط سيبلها و آخر كار هم تيركمان را ميگرفتم وسط هوا! و بعد كلاً بيخيال اصل مطلب شده و يك فيلم میديدم. عليرضای درونم سالهاست كه مرده و من را با يك زن گيج تنها گذاشته. دلم میخواهد عليرضا حسينی به درونم برگردد و بتوانم با قطعيت به پرتیهای فكرم شليك كنم و بروم حمام و بعد از دو دقيقه بگويم من رفتم در جگركی را باز كنم!
زنی را نديدهام وقتی حرف ميزند دويست فكر ديگر نداشته باشد. هر چقدر باهوشتر اين افكار عجيبتر. از بچگی دلم میخواست پسر باشم و اسمم را گذاشته بودم عليرضا حسينی و میخواستم جگركی شوم؛ چون در هيبت ِ جگركی محلهمان جذبهی بیمانندی میديدم. و بزرگتر كه شدم دوستانم پسر بودند. پسرهايی يكدست و بی حاشيههای زنانه، و يا دخترهای بینهايت خنگ. رابطه با دخترهای باهوش مثل مچ انداختن بود. و حوصلهاش را نداشتم. دلم بيشتر نوچه میخواست تا حريف. دلم میخواست مثل مردها با قاطعيت بگويم الان من فلانی را دوست دارم و برايش میميرم اما هيچوقت ذهنم از بازی وا نمیداد. خودم هم گم و گور میشدم وسط سيبلها و آخر كار هم تيركمان را ميگرفتم وسط هوا! و بعد كلاً بيخيال اصل مطلب شده و يك فيلم میديدم. عليرضای درونم سالهاست كه مرده و من را با يك زن گيج تنها گذاشته. دلم میخواهد عليرضا حسينی به درونم برگردد و بتوانم با قطعيت به پرتیهای فكرم شليك كنم و بروم حمام و بعد از دو دقيقه بگويم من رفتم در جگركی را باز كنم!
نوشین زرگری، 2 می 2015