افرا
دیشب بادِ بدی بود. یکدم آرومی نداشت.
با اون مرنوی گربهها و به هم خوردنِ در و پنجره.
شیشهی شما بود شکست؟ گرون شده ولی گیر میآد.
خُب، وقتی اینطوره آدم خوابش نمیبره.
گاهی فکر میکنه دنیا آخر شده.
افرا
دیشب بادِ بدی بود. یکدم آرومی نداشت.
با اون مرنوی گربهها و به هم خوردنِ در و پنجره.
شیشهی شما بود شکست؟ گرون شده ولی گیر میآد.
خُب، وقتی اینطوره آدم خوابش نمیبره.
گاهی فکر میکنه دنیا آخر شده.
او در این نمایش آوانگارد کوچک چه کرده که «در انتظار گودو» بخشی از ادبیات نمایشی دنیا را شکل داده است؟
این در حالی است که ۶۰ سال پیش، پس از اولین اجرای نمایش به زبان فرانسه، پاریسیهایی که به تماشای آن نشسته بودند از تعجب ابرو بالا انداخته بودند و سعی میکردند جدیدترین تجربه دنیای تئاتر را هضم کنند.
جیمز_نولسن دوست و زندگینامهنویس بکت در این مورد گفت: «هزاران نفری که میگویند اجرای اول را دیدهاند، راست نمیگویند. سالن بابیلون این تعداد صندلی نداشت!»
از طرفی مطمئنا آنها چیزی از این نمایش نمیفهمیدند. اجرای این نمایش جمع و جور که تغییری عظیم در تئاتر ایجاد کرد از پنجم ژانویه سال ۱۹۵۳ شروع شد.
اما چه شد که «در انتظار گودو» چنین ماندگار شد؟
چطور این نمایشنامه در برابر خیل عظیم ایدههای نو و نویسندگان سنتشکن دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مقاومت کرد و سرپا باقی ماند؟
پروفسور نولسن معتقد است:
«به نظر من پاسخ در ابهام نمایشنامه نهفته است. نمایشنامه بطور تلویحی به خیلی چیزها اشاره میکند، اما آشکارا چیزی را بیان نمیکند. مردم میتوانند همان خوانشی را از نمایشنامه داشته باشند که خودشان دوست دارند.»
به گفته نولسن همین تفسیرپذیری «در انتظار گودو» است که آن را از سکه نینداخته است، چرا که وقتی اثری در مورد گذر زمان باشد، هرگز کهنه نمیشود.
از طرفی نمایش سؤالات فلسفی مهمی در مورد زندگی و مرگ و هدف نامعلوم آنچه میان این دو رخ میدهد، مطرح میکند و به نوعی این سئوالها مختص زمان و مکان خاصی نیستند. اجرای این نمایشنامه در کشورهای مختلف سراسر دنیا گواهی بر همین مدعاست.
با این همه میشود ادعا کرد هیچ بحران یا مشکل اجتماعی بدون «گودو» نیست. این نمایش در دهه ۱۹۹۰ در سارایوو تحت اشغال روی صحنه رفت، در آفریقای جنوبی از این نمایش به عنوان اعتراضی به آپارتاید استقبال کردند و اجرای آن در نیواورلئان پس از توفان کاترینا، مقدمهای بود برای احیای نیواورلئان.
یکی از اجراهای جالب «در انتظار گودو»، اجرای آن در زندان سنکوئنتین در کالیفرنیا در دهه ۱۹۵۰ بود، جایی که بسیاری از زندانیان حس میکردند این نمایش حدیث نفس خودشان است.
دوستی پروفسور نولسن با بکت از طرفی میراثی غنی برای دانشگاه ریدینگ به همراه داشت، این داشگاه امروزه محل نگهداری از بزرگترین آرشیو آثار بکت است. بکت از اوایل دهه ۱۹۷۰ بسیاری از دستنوشتهها و یادداشتهای خود را که در کیف، جعبه یا ساک قرار داده بود به نولسن داد و بدین ترتیب «بنیاد بینالمللی بکت» به بزرگترین منبع تحقیقاتی در مورد این نویسنده بدل شد.
اما اجرای نمایش بدون سختی و مشکل نبود. حتی ممکن بود اصلا روی صحنه نرود. نه قرار بود بازیگری مطرح در نمایش بازی کند و نه چهرهای مهم از آن حمایت کرده بود. اتکای نمایش به راجر بلین بازیگر و کارگردان و بودجه اندکی بود و با شروع اجراهای نمایش این تبلیغ زبانی بود که آن را مطرح کرد.
هیچکدام از بازیگران اولین اجرای نمایشنامه زنده نیستند و سالن نمایش هم چند سال پس از این اجرا تعطیل شد. بلین در مصاحبهای که در دهه ۱۹۶۰ با تلویزیون فرانسه انجام دارد در مورد قدرت نمایش گفت:
«به خودم گفتم، این اثر خارقالعاده است و باید اجرا شود و به قیمت جانم هم شده از این نمایشنامه دفاع میکنم.»
نولسن که مهمترین رابطه دنیای امروز با بکت است، دلیل جذابیت بکت را در شخصیت معمایی او میداند. نویسندهای که انزوای سحرآمیزش به نوعی «بِرَند ادبی» بدل شد.
به عقیده نولسن، یکی از دلایل جذابیت «در انتظار گودو» طنز نهفته آن است. میشود گفت این نمایشنامه یک طنز سیاه است و طنز در آن برای تقلیل حس گرفتگی آن به کار رفته.
با همه این حرفها، «در انتظار گودو» امروز یکی از مهمترین آثار نمایشی قرن است و همانطور که بسیاری از بازیگران منتظر بودند به بلوغ کافی برای بازی در نقش «شاه لیر» برسند حالا منتظرند برای بازی در این نمایشنامه پخته شوند.
به گفته نولسن ارتباط عمیقی بین این نمایشنامه و نقاشی دیده میشود. «بکت به شدت به نقاشی علاقه داشت، نه اینکه فقط دوست داشته باشد کنار نقاشها باشد، نه! او متخصص برجسته نقاشی قرن هفدهم هلند بود. او با تصاویر آن نقاشیها زندگی کرده بود و به نظرم حس آن نقاشیها در صحنه نمایش دیده میشود.»
«در انتظار گودو» شهرت جهانی را برای بکت به همراه داشت و به واسطه همین نمایشنامه و آثاری دیگر بود که برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
در انتظار گودو
نمایشنامه حکومت نظامی
آلبر کامو
یاسمینا رضا
با ترجمهی سحر داوری
ژرژ یهکم عاشق من بود، با اون حالت جذاب مردهایی که یهکم عاشق آدماند، بی هیچ امیدی.
من متاهل بودم.
این دوستی رو با ذرهای شیطنت و با صمیمیتی ... چهطوری بگم، شیطنتآمیز میگذروندیم.
[...] من با ژرژ خندهها کردم.
یه روز ژرژ با یه زن از راه رسید.
فکر کرد این طبیعیئه که زنی رو قاطی رابطهمون بکنه. بیملاحظگیش در این بود که ما رو با هم مقایسه کرد.
[...] من زنی نیستم که مقایسهاش بکنند.
زنی هم نیستم که بگذارندش تو کفهی ترازو. تو کفهی دیگه هرکسی میخواد باشه....
ژان پل سارتر
( وسط صحنه، پهلو به پهلو، رو به سالن، با دستهاى چسبیده به هم روى زانوها، فلو ، وى و رو ، شق و رق نشسته اند. سكوت )
وى: رو!
رو : بله.
وى: فلو!
فلو: بله.
وى: آخرین بار، ما سه تا كى با هم بودیم؟
وى : بهتره خفه شیم ( سكوت - وى از سمت راست بیرون میرود – سكوت )
فلو: رو!
رو: بله.
فلو: وى چه تاثیرى روى تو میذاره؟
رو: مثل همیشه - كم و بیش ( فلو جاى وى را در وسط میگیرد؛ در گوش رو پچ پچ میكند)
خدا ما را ببخشه! (همدیگر را نگاه میكنند، فلو انگشتش را جلوى دهانش میگیرد) اون كه نمیدونه؟
فلو: خدا كنه ندونه!
( وى وارد میشود، فلو و رو به همان حالت اول برمیگردند، وى سرجاى فلو مینشیند، )
فلو: حالا ما سه تا بى سرخر مثل اون وقتا پیش همدیگر تو حیاط پهلو به پهلو نشسته ایم.
رو: روى نیم...
وى: هیس! ( سكوت )
فلو از سمت چپ بیرون میرود. ( سكوت )
رو: وى
رو: فلو به نظر تو چه جور آدمیه؟
وى: مثل همیشه كم و بیش (فلو جاى وى را در وسط میگیرد ؛ در گوش رو پچ پچ میكند) چه مصیبتى! (همدیگر را نگاه میكنند، رو انگشتش را جلوى دهانش میگیرد) بهش كه نگفته اند؟
رو: خدا نكنه!
( فلو وارد میشود رو و وى به همان حالت اول برمیگردند. فلو بر جاى وى مینشیند. سكوت )
رو: در حالیكه دستامون را اینطورى به هم دادیم.
فلو: خواب عشق را میبینیم. ( سكوت )
رو از سمت راست بیرون میرود. ( سكوت )
وى: فلو
فلو: بله
وى: دیدیش؟ رو را میگم؟
فلو: تاریكه (وى جاى رو را در وسط میگیرد، در گوش فلو پچ پچ میكند)بدبخت شدیم!
(همدیگر را نگاه میكنند، رو انگشتش را جلوى دهانش میگیرد) اون كه نمیفهمه؟
وى: خدا نیاره اون روز را!
( رو وارد میشود. وى و فلو به همان حالت اول برمیگردند رو سرجاى وى مینشیند.
سكوت )
وى: نمیشه از قدیما حرف بزنیم؟ (سكوت) از چیزهایى كه بعدش پیش آمد؟ (سكوت) اگر دستامون را اینطورى به هم بدیم؟
( پس از لحظه اى دستهایشان را به شكل زیر به هم میدهند: دست وى با دست رو روى زانوهاى رو چپ وى با چپ فلو روى زانوهاى فلو، راست فلو با چپ رو روى زانوهاى رو، بازوهاى وى روى بازوى چپ رو و بازوى راست فلو قرار میگیرد. )
فلو: رو (سكوت) وى (سكوت) من حلقه ها را احساس میكنم
(سكوت)