در سال1354 در مشهد متولد شدم. با موسیقی از همان دوران کودکی نه با آموزش آکادمیک بلکه با گوش دادن به کاستهای خوانندگان ایرانی و خارجی به گونهای کاملا افراطی که از دید سایرین بیمار گونه مینمود ارتباط داشتم. در 12 سالگی با شنيدن آهنگ "Roll on" از گروه کانتری " آلاباما" عاشق گیتار زدن شدم. خواب اتاقی پر از گیتار را دیدم که سالها بعد در همان خانه به واقعیت پیوست زمانی که دیگر کسی در آن زندگی نمی کرد جز دو سگ. در دوران تنهایی در آن خانه صداهایی مانده بود که گویی از بین نمی رفت و این بار از خانواده شش نفری گروه ماد،از میان سیمهای گیتار و باس، تبل بزرگ و دهان دو سگ بیرون میآمد. صدایی که اطراف را آزار میداد. فرشته زرد گویی به موقع آمده بود. پلیس، دوست قدیمی، مطلب بسیار ساده مینمود.7 ماه قبل از اجرای هلال احمر با مصطفی آشنا شدم، انسانی به زعم من تاریک که به رغم جوانی، ظاهراٌ و باطناٌ پیر مینمود. او در این مدت با نوشتن شعرهایش و بیان حس خالصی از راک، چیزی که جدا از زندگی واقعی مصطفی نبود، تاثیر عمیقی بر من و گروه گذاشت. او 2 ماه پس از کنسرت هلال احمردر شب تولدش مرد. سپس من هم از آن خانه رفتم و تنه پوکیده درخت به و سنگ قبر آقا غضنفر را به یادگار بردم. علفهای باغچه هم در پاییز دود شدند. سکوت بزرگ، یکسال بر خانه حکمفرما بود و بعد، آن محل سوراخ شد. دهه80 میلادی، جنگ، آهنگران، عضویت در انجمن اسلامی مدرسه، بریک دنس، تریلر، رقص مردگان، و ملغمهای از فضای پر سر و صدای خانوادهای مملو از پریشانی و علاقه من به گیتار زدن که در گرفتن یک راکت تنیس در دست خلاصه میشد. با وضع موجود در خانه و جامعه موسیقی متال برای من آرام بخش بود و ناگهان لبه تاریکی و آوای گیتار"اریک کلپتون" که کل مدرسه را انگار با پلوتونیوم منهدم کرد. در تهران در 22 سالگی بعد از مراوده یک ساله با دکتر فرهادی استاد دانشگاه پلی تکنیک نیویورک و آموزشهای پراکنده وی در زمینههای گوناگون، با پیشنهاد او گیتار خریدم. چوبی که وجودش از همه چیز و همه کس برای من لازمتر مینمود. زجههای راک، دین دیگری به نام بلوز، نعرههای بیامان متال، سبزی کانتری و عمق موسیقی فولک. سال 1373، دانشجوی رشته صنایع و در تهران ساکن بودم که با خرید یک گیتارآکوستیک شکسته فراگیری گیتار را نزد فلمینگ خوشقدمی در سبک کانتری و بلوز شروع کردم. اصول نوازندگی هارمونیکا را نیز پس از گیتار از وی آموختم. پس از مدتی، این آشنایی به برگزاری کنسرت فلمینگ با مدیریت من در تالار فارابی منتهی شد که اولین کنسرت کانتری پس از سالها درآن دوران محسوب میشد. بعد از آن، دوره کوتاهی نزد کامران یغمایی به فراگیری تکنیکهای گیتار الکتریک بالاخص در سبک بلوز و راک پرداختم. پس از برگشت به مشهد با فکر به وجود آوردن یک گروه موسیقی در سبک راک با نوازندگان مختلفی آشنا شدم که در اولین قدم منجر به یک اجرا با همراهی یک درامز (سعید معقول) و یک باریتون (سعید بیاتی،گروهبان 110) شد. این اجرا درسالن دانشگاه فردوسی مشهد برگزار وقطعاتی به صورت کاور آهنگهای بلوز و کانتری و راک اجرا شد. بعد از این اجرا تمرکز بیشتری به تمرین گروهی گذاشته شد و در نهایت گروهی بوجود آمد و نام ماد را برای آن انتخاب کردیم. به واسطه تمرینات، من و اعضاء گروه به صورت تجربی و از طریق نوازندگی با سبکهای مختلف موسیقی آشنا شدیم که آموختههای تئوریک را عملی میکرد. بالطبع زندگی همراه با موسیقی در شکل و نوع ساخته شدن قطعات موسیقی توسط من در طول این مدت نقش بزرگی داشته و دارد. تجربههای شخصی که در جاهایی با تجربههای دیگران در آمیخته و شکل موسیقایی یافته است.
| |||
|