۱۳۹۹/۰۲/۲۴ - - زهی نوشت -
بی انتهاست جادهی شب
تاریک تر از اون، دل من
منتظر بودم برگردی
انتظار شد قاتل من
یه پیغام از تو رسیده
که هنوز بازش نکردم
میدونم که خیلی دیره
بذار به رویام برگردم
منو ببر دوباره به شب دیدارمون
دلم تنگه برای تب آشناییمون
منو ببر دوباره به شب دیدارمون
لبام تشنه به طعم اون اولین بارمون
یادته یه بار تو مستی
گفتی کاش نمیشناختمت
باهر جرعه دیوونه وار
بیشتر از قبل میخواستمت
پر میکشید با هر نفس
قلب عاشق از تو سینه
شاید زیر آوار خشم
باشه هنوز یه پرنده
منو ببر دوباره به شب دیدارمون
دلم تنگه برای تب آشناییمون
منو ببر دوباره به شب دیدارمون
لبام تشنه به طعم اون اولین بارمون
کی تو این شهر پراز دود
از من به تو نزدیک تر بود
کِی شدیم با هم غریبه
این پیغام تصمیم کی بود؟