۱۴۰۰/۰۹/۲۰ - - زهی نوشت -
ای دلِ ناامید اگر نمیخوای دست از سرم برداری، خیالی نیست
چون منم دست از سر شادی بیدلیل برنمیدارم
حالا تو منو هی گول بزن، همون سوار سرخوش الکی
فرمولی سرشار از دلبستگی با کلی مقادیر صفر زا
که جان میکاهد و میفرساید و میگاید
این ای دلِ ناامیدِ قصه، گَسِس
که پشت سر هم گول میخوره و گول میزنه
اما اینبار نزدیک بود تموم شه، به نخ رسید ولی پاره نشد
یعنی فکر میکردم اینبار برگشتنی نیست
اما هربار گول میخوره و برمیگرده این لاکردار