همیشه کتابخانههای عمومی را دوست داشتهام، ولی باید به یک تناقض اعتراف کنم: کار کردن در کتابخانه پسندِ من نیست. بیاندازه بیصبرم. دوست ندارم منتظر کتابهایی که میخواهم بمانم، و این چارهای ندارد جز آنکه کتابخانه از موهبت مخزنِ باز برخوردار باشد. دوست ندارم از نوشتن در حاشیهی کتابهای امانتی منع شوم. وقتی چیزی شگفتآور یا ارزشمند در کتابی کشف میکنم، نمیخواهم مجبور باشم بَرَش گردانم. مثل غارتگرانِ حریص دوست دارم کتابی که میخوانم از آنِ خودم باشد.
شاید به همین خاطر است که با کتابخانههای مجازی هم سرِ سازگاری ندارم: هر چه باشد، نمیتوانی روح را حقیقتا تسخیر کنی (هر چند روح میتواند تسخیرت کند). من طالب مادیت چیزهای کلامیام، حضور صلب کتاب، شکل، اندازه، بافت. متوجه سهولت کار با کتابهای غیرمادی و اهمیتشان در جوامع قرن بیستویکم هستم، ولی رابطهی من با کتابها از آن عشقهای افلاطونی است. شاید به همین دلیل است که اینطور دلتنگ کتابهایی میشوم که زمانی دستهایم خوب میشناختندشان. همچون تومای حواری، من برای باور محتاج لمسم.
برچیدن کتابخانهام
یک مرثیه و ده گریز
نوشتهی آلبرتو مانگل | ترجمهی نیما م.اشرفی | نشر کتاب مان | صفحهی ۲۶