۱۳۹۲/۰۷/۲۴ - - زهی نوشت -
الان ساعت نزدیک ۱۱ شبِ.حسِ خوبی ندارم، نه مشکلی پیش اومده نه داستان خاصی فقط
مدتیه بی دلیل شبا دنبالِ یه بهونم،بهونه برای غمگین نبودن.شبای لعنتی ،مزمن مرموز سپری میشن
فقط واسه یه بار آرزومِ شبم عادی صبح شه.
دیازپام لورازپام سیگار علف آهنگ فیلم هیچکدوم نوری به این شبای تاریکم نمی تابونه.تنها بعضی وقتا
صدای شاملو صدای بغض آلودش التیام بخشِ. دردی که درد نیست، اما درد داره.
چند وقتیه شبا دوس دارم کوچ کنم بزارم برم غافل از اینکه وقتی صبح میشه دلم لک می زنه برایِ اشکِ
بی بهونه شبونه.