مجله فرهنگی ابزورد
ما شورشیان آرمانخواهی بودیم حتی پیش از آن که با پوتین و باتوم به خوابگاههایمان بریزند و روی تن های نحیف و لاغرمان رنگ کبود بپاشند. ما یک مشت بچه شهرستانی موبلند سبیلو بودیم با شلوارهای شش پیله پارچه ای، جینهای خمره ای و پیراهنهای شرمن و پیچسکن گشاد که روزها جامعه و نشاط و توس و فتح و خرداد می خریدیم و شبها دور سفره محقر دانشجوییمان درباره مقالات سیاسی اکبر گنجی و شمس الواعظین و مردیها و جلایی پور و عباس عبدی و حاتم قادری و دیگران با شور و حرارت بیست ساله ها حرف می زدیم و بحث می کردیم و برای آینده ایران نقشه می کشیدیم. ما نسل دغدغه های اجتماعی بودیم و ایثار فردی. ما مصادیق عریان مانیفست آرمانی سهراب بودیم: وسیع و تنها، سربه زیر و سخت. ما نسل عشقهای فروخورده بودیم و نجابتهای تحمیل شده. ما پسران فقر بودیم و دختران انتظار. در ما بودند پسرانی که جمعه ها صبح زود می توانستی لابلای کارگران ساختمانی میدان انقلاب پیدایشان کنی، در پى به کف آوردن هزینه ژتون شام و ناهارشان. در ما بودند دخترانی که صبحها جای میکاپ، روزنامه می خریدند. ما دانشجویان دوران طلایی اصلاحات بودیم. روزگاری که "دانشجو" یک اسم نبود، یک برند بود. برندی که از برآیند تجربیات یک نسلِ جان سختِ سربزير سر به در آورده بود. نسلی که در بحبوحه خشونت و تحدید انقلابی زاده شده بود، کودکی و نوجوانیش را زیر موشک باران و محرومیت و فلاکت روزگار جنگ و پساجنگ پشت سر گذاشته بود و اینک در آغاز جوانی تمام ناکامی های آن روزگاران را فریادی شده بود . هیجده تیر برای نسل من اولین ایستگاه تخلیه فشار انقلاب بود. ما اولین زنان و مردانی بودیم که زیر باتوم و گاز اشك آور پدران انقلابی مان گردن بر افراشتیم، فریاد زدیم، طرحی نو در انداختیم و اگرچه چون نیاکان مشروطه خواهمان به ظاهر سرکوب شدیم لیکن ردی از خود به جا گذاشتیم تا آیندگان براى رسيدن به آزادى از آن بگذرند. ما ميراث خواران هيجده تير بى سرانجامى هستيم كه تا آخرين روز عمرمان حتى سوداى سرانجامش را از سر بدر نخواهيم كرد.
١٨تير٧٨