۱۳۹۶/۰۷/۲۹ - - زهی نوشت -
آنك نرگاوِ آسمان، كه بر دانهها و بر كشتزاران بر همه جانبی میتازد. بیرونِ حصارهای بلندِ اوروك همه جا كَرتها را به پای میمالد و دَمِ آتشیناش به آنی صد مرد را نابود میكند. همچنان كه به حمله پیش میتازد انكیدو به كناری جسته شاخِ او را به دست میگیرد.
نرگاو خروشكنان بازمیآید و انكیدو دیگر بار به همآوردی او پیش میجهد. پس به چُستی از سرِ راهش به كناری میخزد و كُلفتهی دُنبِ نر گاو را به چنگ میآورد و هم در این هنگام گیلگمش دشنهی خود را در كتف نرگاو مینشاند و جانورِ آسمان با خروشی دردمندانه بر خاك فرود میآید.
اینك انكیدو است. دهان باز كرده با او، با گیلگمش چنین میگوید: ای رفیق! ما نامِ خود را بلند آوازه كردیم. ما نرگاوِ آسمان را به خون دركشیدیم!
«گیلگمش»، برگردان احمد شاملو، نشرچشمه