خـودم و جـدّم و جــدّ پـــدرم سوختـــه است
خواستم جیغ شوم، گریه ی بی شرط شوم
خواستـــم از همــه ی مرحلـه ها پرت شوم
وسط گریه ی من رقص جنوبی کردیم
کامپیوتر شدم و بازی ِ خوبی کردیم
کسی از گوشی مشغول، به من می خندید
آخـــر مرحله شد، غــــول به من می خندید!
دل به تغییر، به تحقیر، به زندان دادم
وسط تلویزیــــون باختــم و جان دادم!
یک نفر، از وسط کوچـه صدا کرد مرا
بازی مسخره ای بود... رها کرد مرا!
با خودم، با همه، با ترس تــو مخلوط شدم
شوت بودم! که به بازی بدی شوت شدم!!
خشم و توپیدن من! در پی ِ یاری تازه
ترس گـــل دادن تــــو در وسط ِ دروازه
آنچه می رفت و نمی رفت فرو... من بودم!
حافـــظ ِ این همه اسرار ِ مگـــو، من بــودم
«آفریـــن بر نظر ِ لطف ِ خطا پوشش» بود
یک نفر، آن طرف ِ گوشی ِ خاموشش بود
از تحمّـــل کـــه گذشتم به تحمّل خوردم
دردم این بود که از یار ِ خودی گل خوردم!
حرفی از عقل ِ بداندیش به یک مست زدند
باختـــم! آخــــر بـــازی، همگی دست زدند
از تــــو آغـــاز شدم تا که به پایان برسم
رفتم از کوچه که شاید به خیابان برسم
سید مهدی موسوی