راجر واترز یکی از اعضای بنیانگذار گروه موسیقی پینک فلوید همواره در آثارش از دغدغههای اجتماعی مردم در کنار اهداف دیگرش ریزبینانه استفاده کرده است.
تماشای تلویزیون یکی از ترانههای آلبوم "سرگرم تا حد مرگ" او میباشد؛ در این اثر تاثیر رسانههای جمعی را بر اعتراضات مردم چین برای دموکراسی در میدان تیانآنمن بررسی میکند.
اعتراضات میدان تیانآنمن یا قتلعام ۴ ژوئن مجموعه تظاهرات اعتراضی در میدان تیانآنمن شهر پکن، جمهوری خلق چین به رهبری دانشجویان بود که از ۱۵ آوریل ۱۹۸۹ تا ۴ ژوئن همان سال ادامه داشت. این اعتراضات با حضور بیش از صدهزار نفر برگزار شد و نهایتاً با قتلعام تعدادی زیادی از دانشجویان سرکوب گردید.
راجر در این ترانه از همخوانی دان هنلی (خوانندهٔ گروه ایگلز) بهره برد، پیشنهاد این همخوانی را یکی از دوستان راجر به او داد و پس از یکبار تمرین ترانه اصلی ضبط شد.
راجر از كوته فكری جوامع بشری سرخورده است و تنفر خود را از مسائل پيش پا افتاده اي كه در رسانه هاي جمعي مطرح مي شود ابراز ميکند.
رُزِ زرد شخصیت اصلی داستان در این ترانه نماد یک انسان کامل است که قربانی خشونت دولتمردان شده است.
_____________
مشغول تماشای تلویزیون بودیم
تلویزیون تماشا میکردیم
مشغول تماشای تلویزیون بودیم
تلویزیون تماشا میکردیم...
توی میدان «تیانآنمن»
جایی که عزیزم رو از دست دادم
رزِ زردِ من
توو لباس غرق به خونش
اون توو یه رستوران چینی توو ساحل یانگ تسه
سرآشپز شیرینی بود
موهاش برق میزد
دختر یه مهندس بود
برای رز زرد من
اشک نمیریزی؟
رز زرد من
توو لباس غرق به خونش
پستانهای خوشتراش داشت
و آرزوهای بزرگ
چشمهای بادامی
و رانهای طلایی
دانشجوی فلسفه بود
برای رز زرد من،
با من سیاه نمیپوشی؟
اشکی بریز...
برای لباسهای غرق به خونش
موهاش برق میزد
پستانهای خوشتراش داشت
و آرزوهای بزرگ
چشمهای بادامی
و رانهای طلایی
دختر یه مهندس بود
پس هفتتیرهاتون رو درآرید
سنگهاتون رو
چاقوهاتون رو
و تا استخوان توو تنشان فرو کنید
اونا نوکر ماشین فروشندهها هستند
اونا بودند که ماشینهای پلید و شیطانی رو ساختند
و جهنم رو روی زمین علم کردند
صندلیهای ردیف اول برای تماشای مصلوب کردن مسیح خریدند
اونا دخلی به من ندارند
و من برای خواهرم عزا میگیرم
مردم چین
فراموش نکنید، فراموش نکنید
فرزندانی رو که برای شما جان دادند
زنده باد جمهوری
بعد از این کاری کردیم؟
فکر می کنم کردیم
ما تلویزیون تماشا کردیم
تلویزیون تماشا کردیم
اون سربند سفید داشت که روش نوشته بود:
اینک، آزادی
اون خیال میکرد دیوار بزرگ چین
فرو می ریزه
اون دانشجو بود
و پدرش مهندس
برای رز زرد من
اشک نمیریزی؟
رز زرد من
توو لباس غرق به خونش
پدربزرگش با چیانگ کای شک پیر جنگیده بود
همون موش کثیفی
که دستور شلیک به زنان و کودکان رو صادر کرد
تصور کن، تصور کن
و بهار سال ۴٨
مائو تسه تونگ عصبانی شد
و اون دیکتاتور پیر، چیانگ، رو با لگد
از سرزمین چین بیرون کرد
چیانگ کای شک به فرموسا رفت
اونا جزیرهی کیوموی رو مسلح کردند
گلولههاشون روی آسمان دریای چین پرواز میکرد
جزیرهی کیوموی رو به یک کارخانهی کفش تبدیل کردند
و اسمش رو تایوان گذاشتند
اون با یه کرو-مگنونی فرق داره
با ملکه آن بولین فرق داره
با رزنبرگها فرق داره
و با یه یهودی بینام و نشان
اون دختر یه نیکاراگوئهای ناشناس نیست
نصف ابرقهرمانی و نصف قربانی
اون یه نشانهی پیروزی با مفهومی نوئه
اون با یه "دودو"یی فرق داره
با یه " کانکابونو" فرق داره
با یه "آزتک"ی فرق داره
و با یه سرخپوست چروکی فرق داره
اون خواهر همه انسانهاست
اون نماد بیعرضهگی ماست
اون یکی از پنجاه میلیون نفریه
که به ما کمک کرد تا آزاد بشیم
چون توی تلویزیون مُرد
و من برای خواهرم عزا میگیرم
قاسم مظاهری