۱۴۰۱/۰۲/۲۷ - - زهی نوشت -
با کلی خاطره میای
منم میبینمت اما تهش این سرنوشت منو تورو از هم دور کرده از زمین تا آسمون دور شدیم از هم. الان که نمیبینمت هر روز صبح به این فکر میکنم که کجایی و چرا ازت دورم. اما این انتخابم بود. پس باید برم. اما تو چی. تو روزا چیکار میکنی؟ کجا میری؟ توام با سرنوشت مدارا کردی یا جنگ رو شروع کردی؟
من که از این بازیا سر در نمیارم اما میدونم هرجا بری هرجا برم این دنیا این یاد رو از یادم نمیبره.