مرگ خود خواسته یه جور عجیبه ، از نظر آوایی عجیبه. احترام به خود با مرگ. پشت مرگ، غم و اندوهه و پشت ِ احتررام به خود چی؟
کیومرث پوراحمد هم درگذشت. آیا مرگ پایانِ راهه؟ آیا بعد از مرگ همه چی تموم میشه؟ آیا و آیا و وقتی این همه سوال هست و این همه رنج حالا خودخواسته بودن از مرگ عجیبتر میشه. وقتی شاید دیر میشد رو نوشتم به مبارزه با افسردگی شدید فکر میکردم. لیوان آب و داروی ضد افسردگی ورودیه بود به ذهن من،
در باشگاه زندگی همبرگری.
زندگی چمدون نداره که یه شبه ببریش
خودکشی مرگ قشنگی هم نیست.
روایتی هست از جوانی کیومرث پوراحمد که در کارخونه ذوب آهن مشغول به کار بوده تا اینکه یه روزی میره دنبال عشق خودش سینما. کاش بجای ستایش از مرگ، این ننوع علاقه به زندگی رو بیشتر بگیم. شاید خیلی از ماها الان این جرات رو نداریم که مثل پوراحمد و بوکوفسکی دنیای یکنواخت و منطقه امن خودمون رو رها کنیم و بریم سمتِ اهداف خودمون. امروز هم به پایان رسید ولی فردا در راهه.