۱۳۹۶/۰۶/۰۲ - - زهی نوشت -
سطرهای آغازین یک رمان برجسته:
رمان "پیرمرد و دریا"/ نوشته ارنست همینگوی/ ترجمه نازی عظیما
او پیرمردی بود که تنها با قایقی در گلفاستریم ماهی میگرفت و هشتاد و چهار روز میگذشت که هیچ ماهی نگرفته بود. چهل روز اول پسرکی همراهش بود. اما پس از چهل روز ماهی نگرفتن، پدر و مادر پسرک گفته بودند که پیرمرد دیگر قطعاً «سالائو» است که بدترین شکل بدبیاری است و پسرک به دستور آنها به سراغ قایقی دیگر رفته بود که همان هفتۀ اول سه ماهی درشت گرفته بود. پسرک از دیدن پیرمرد که هر روز با قایقی خالی برمیگشت غمگین میشد و همیشه میرفت تا در بردن گلولههای طناب یا چنگک و قلاب و بادبان که دور دکل پیچیده بود کمکش کند... .