همه چیز از یک درد شروع شد. همیشه صحبتش هست. اما این درد توی زندگیست و از بین نمیره. باید بهش عادت کنی. مهار و مدیریت آن دروغی بیش نیست. دردِ با لبخند داریم، دردِ با گریه، درد با درد، درد انواع مختلف دارد. برای مثال دردِ استرس کشیدن. دردِ بیخبری. دردِ عاشقی، دردِ جدایی، دردِ دوری، دردِ مستقل شدن. دردِ بیپولی، دردِ بیکاری، دردِ اعتیاد به کار. دردِ کم حرفی، دردِ دو قطبی بودن، این همه درد بس نیست. این دردها برای کشیدن است و نالهها در خصوص این مفهوم از سالیانِ پیش تا به حال و احتمال زیاد تا آینده ادامه خواهد داشت. در گذشته این نوع دردها را زخم میپنداشتند غافل از آنکه همین اشتباه، خود دردی بزرگ بود. در زمانِ حال، امید را درد مینگرند که این خود دردی بزرگ است. نزدیک به دردناکترین دردِ بشریت. بیخبری از آینده دردی معلق است، خود شبیه به دیگرِ دردها. این هستی سرتاسر درد و درد است. انگار تا دردمندی و دردکِشی هست این بودن معنا پیدا میکند.
یادداشت صد و بیست و پنجم
یادداشت صد و چهل و چهارم منتشر شد