در روزگاری که مجله داستان ها با حمایت های دولتی و کمک های ناجوانمردانه مجلات مستقل را مبجور به ترک صحنه می کنند بیاییم و طرف داستان مستقل را بگیریم تا در آینده مدیون خود و آیندگانمان نباشیم.
مجله ناداستان را بخوانیم. هر روز آن را ناداستان خود کنیم.
در روزگاری که مجله داستان ها با حمایت های دولتی و کمک های ناجوانمردانه مجلات مستقل را مبجور به ترک صحنه می کنند بیاییم و طرف داستان مستقل را بگیریم تا در آینده مدیون خود و آیندگانمان نباشیم.
مجله ناداستان را بخوانیم. هر روز آن را ناداستان خود کنیم.
امید گلدن استیتی ها پرپر شد و این تورنتو شهر عزیز ایرانی های دردانه به اولین قهرمانی در رقابت های ان بی ای رسید. گلدن استیت برای آخرین بار در استادیوم خانگی اش میزبان تونتویی ها بود که آن هم به تلخی سپری شد. از فصل بعد تاریخ جدیدی به باشگاه گلدن استیت اضافه خواهد شد و از آن طرف تورنتو رپترز شاید آغاز حکومتش بر بام بسکتبال دنیا را آغاز کند. شاید وقتی دیگر نه شاید از همین امسال.
کار به فینال ششم کشیده شد نشد که کانادایی ها برای اولین بار طعم پیروزی بر آمریکایی ها رو در فینال ببرن؟ جمله از این چیپ تر هم مگه هست هنوز هم تو گزارش های صداسیما پیدا میشه از این واژه ها و جمله های یک قرن پیش اما جدا از این شاهکار گزارشگر باید گفت که بر خلاف پیش بینی های مفسر اعزامی ایران به آمریکا ج ا این گلدن استیت علی رغم مصدومیت ستارگانش اما هنوز هم قصد باختن نداره و با روحیه کامل آماده فتح کردن 2019 می باشد.
این سریال جدا از بحث های مفهومی وفنی سریال که قابلیت پرداخت فراوانی را دارد باید ریال چرنوویل را تماشا کرد تا به سیاست ورزی های دولت شووروی پی برد. به سیاست های که در دهه های گذشته بر جان و حیات مردم الویت داشت به سیاست های که با ایدئولوژی های بی منطق سعی بر مقابله با دشمنان خیالی داشت با سیاست هایی که حاضر بود در ابتدا مردم کشور خودش و سپس تمامی مردم دنیا نابود شوند و ازهستی ساقط گردند اما اخبار و حقایق را به دروغ پخش کنند و حتی به هنگام دریافت کمک هم باز این دروغ ها پایان نپذیرفت و در جایی که می شد از شیطان بزرگ آمریکا کمک خواست برای نجات دادن جان انسان ها اما باز مقاومت داخلی ارجحیت داشت به خون هزاران نفر در دنیا.
تهران خلوت یا شمال شلوغ؟
نگارنده معتقد نیست که ایران فقط شامل تهران میشه اما جایی که زندگی میکنه خوشبختانه یا متاسفانه شهری جز تهران نیست. این تعطیلات سالهای قبل فرجه ی امتحانات بود و چند سالی بلای جون شده از برنامه های کنسل شده گرفته تا خونه نشینی های زجرآور یا گشت و گذارهای الکی در سطح این شهر لعنتی. اما باید بری یجایی باید یکاری بکنی حتی اگه شده از خونه تکون نخوری باید بتونی باید بشه از این وضعیت نجات پیدا کنی باید روحتو تکون بدی از این منجلاب بی حوصلگی.
از ته جدول لیگ تا سه سال قهرمانی پیاپی تا نایب قهرمانی آسیا از بردن سوپر جام در فرار رقیب و بردن جام حذفی همه و همه بدون جنجال و کیروش بازی بدون هوچی گری های گروهبان قندلی گونه قهرمانی پرسپولیس با رهبری برانکو و تکیه به هویت و تاریخ باشگاه و با پشتیبانی طفدارانی شکل گرفت که ثابت کردند خاستگاه پرسپولیس قلب میلیون ها نفر عاشق فوتبال است و بس.
پرسپولیس فرانک لمپارد چلسی و ویچچچ ها
نایب قهرمانی امروز یا قهرمانی خاطره ها

عجایب دنیاست که توی سی سال چهار بار به فینال اروپا برسی معجزه استانبول رخ بده دوبار قهرمان اروپا شی اما یکبارم نتونی قهرمان لیگ داخلی بشی زندگی بدتر از فوتبال همینقدر عجیب و پیچیدست اگه کمی هم خرافاتی باشی شاید با کشتار طرفدارای یوونتوس یا فاجعه ی هیلزبور ایمان داشته باشی.
آری زندگی اینچنین سخت پیچیده است
هربار که به ته خط می رسی معجزه آسا نجات پیدا میکنی اما این رهایی موقتی ست و دوباره کمی شدید تر از گذشته به پایان نزدیک می شوی.
ببین ببین
حدیث این پنجشنبه ی پلاستیکی را ببین ببین که شهردار اسبق تهران هفت تیر بدست سراغ زن دومش می آید بله درست شنیدی همسر دوم امریست قانونی. ببین ببین که چکارمان کرده اند ببین ببین که قتل را با یک چای مینوشند ببین ببین درد ما را ببین ببین و بو بگو که نشانم از چه میراند درد را زندگی را. گریه بر روزگار ما دوا نیست و تنها باید مجاز شود تلاش کردن برای خوب زیستن.
تفسیر آهنگ پشت این جنگ ها علی سورنا
یه روزی میای سراغم توی پزشکی قانونی
منو اونجا میبینی توی ردیف باریک
شکلات تن و گوشت
لای نایلونای ارزون
منو اونجا میبینی
توی جعبه ی تاریک
سه تا گلوله ی غریبه
توی صورتم نشسته
اما از لبخند قدیمی میتونی منو بشناسی
منو بشناس برادر اینجا هر کی اسمی داره
بگو اسم من چیه تا آخر بزارنم تو قبر
نزار روی زمین بمونم آخه داره میگنده همه ی فکر و جونم
نزار اینجا بیکار بمونم
میخوام سیگار بکشم
اما باز نمی تونم
همه میگن بعد از مرگ آرامشم میرسی
اما من اینجا هنوزم اسیر روی زمینم
چنتا سوال شخصی میخوام از خدا بپرسم
کمکم کن تا که بتونم جسد خوبی بمونم
نزار روی زمین بمونم آخه داره میگنده همه ی فکر و جونم
نزار اینجا بیکار بمونم میخوام سیگار بکشم
اما باز نمی تونم
-شناسایی،هومن اژدری
شب ها نمی تونن منو از من بگیرن این کوچه های بن بست همشون یه راهی دارن یه جایی یه دری یه پلی همیشه هست بمون بگرد پیداش کن رد شو به زندگی خودت برس.
در آیینه ِ گِل. نگاه ِ خیام
امین اجباری
#خیام با سیر در پدیدههای جهان ِ بیرون، رازهای عافیتسوزی از جهان هستی را میدید و بی پرده آنها را برای بنی بشر و آیندگان فاش میکرد.
یکی از عناصری که مطمح نظر ِ ویژه خیام بود گِل بود! او در مواجهه با گِل چنین میانگاشت که اگر آدمی نگاه ِ نهانبین داشته و گوش ِ جاناش توان ِ شنفتن صدای ِ پدیدهای طبیعیت را داشته باشد میتوان نهیب و زاری همین گِل ِ زیر ِ پایش را نیز بشنود که به او تذکار میدهد که "من ِ گِل نیز زمانی چون تو آدمی زاد بودم و از این رو ناگزیرا تو آدمی نیز نهایتا چون من، گِل خواهی شد و این دور ِ ناتمام، تا قیام ِ قیامت -(اگر قیامتی باشد)- باقی است و تو گریزی برای گریختن از این سرنوشت محتوم نداری!"؛ "رفتن" و "خاکشدن" سرنوشت آدمی است! و این سرنوشت را چه ارزد به مغرور شدن به شان و جایگاههای ِ فانی این جهانی؟!
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گِلی لگد همی زد بسیار
و آن گل بزبان حال با او می گفت
من همچو تو بوده ام مرا نیکودار!
و:
خاکی که به زیر پای هر نادانی است
کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانی است!
هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است
انگشت وزیر یا سر سلطانی است!!
در جدال بین بودن و نبودن، و سودای ِ آمدن و ماندن، این "رفتن" است که تورا نهایتا به مغاک ِ خود فرو میکشد! و در این رفتن، مسکنگاه نهایی آدمی وادی خاک است و وجود ِ نهایی آدمی، خاک شدن و گِل بودن. تو به این دار ِ غرور -(دنیا)-، غَره نشو و گِل را نیکودار که خانه و وجود نهایی توست!
آنها که کهن شدند و اینها که نوند
هر کس بمراد خویش یک تک بدوند...
این کهنه جهان بکس نماند باقی:
رفتند و رویم، دیگر آیند و روند!
امین جباری