لعنت به هر چی سیاهی و غم و فکر و استرسه
لعنت به دیروز و فردا
همین امروز که نفس میکشم فقط مهمه
فقط به همین امروز دوست دارم فکر کنم
به اینکه هنوز زندم
پس هنوز ادامه داره ...
لعنت به هر چی سیاهی و غم و فکر و استرسه
لعنت به دیروز و فردا
همین امروز که نفس میکشم فقط مهمه
فقط به همین امروز دوست دارم فکر کنم
به اینکه هنوز زندم
پس هنوز ادامه داره ...
هر روز باید بجنگی با یه هفت تیر خالی در مقابل لشکر تا دندون یوزی بدست
باید بری سراغ مشکلات لاینحل
باید به آیندهای فکر کنی که جز سیاهی تو پالتش هیچ رنگی نیست
تو باید زنده بمونی تو این معرکه
با همین دکمههایی که این کلمات نوشتی
توی هر موقعیت بدی یا شرایط سخت
اگه بتونی یه نکته مثبت پیدا بکنی
یا یه روزنه امید
اونوقت میتونی امیدوار باشی
که زندگیت روز به روز بهتر شه
چون زندگی روز به روز سختتر میشه
من زندگی سخت رو انتخاب کردم تا غرورم راحت باشه
تا به هر رییس بردهداری بله نگم
تا منم یه روزی به زیر دستیم زور نگم
من توی سیستم زور بیکاری انتخاب کردم
و این دوره سختِ زندگیم محصول غرورمِ
که بهش افتخار میکنم.
پوریا
در این جهان تا ابد غم تو تا ابد بی دلیل همینجوری الکی شادانه برقص و شادزی
شوق زیستنم با دیدن این همه درد و رنج تو دنیا م نمیشه برعکس دوست دارم در حد خودم دنیارو نجات بدم. این در حد خودم شاید تعبیرش بشه نجات خودم و تلخترش این که شاید همونم نتونم انجام بدم اما شیرینیش این که رویام به قد دنیا بزرگه.
سال نود و نه چگونه است در تاریخ؟
مانند صد سال پیش یا صد سال آینده. در آخرین سالهای این قرن رجعتی به گذشته داشتیم نه تنها ایران بلکه کل دنیا به طور غم انگیزی بازگشتیم به سالیان درگیری با بیماری های کشنده و اما نود و نه چی؟
باید دید باید خواست تا خوب دید آنچه صد سال آینده برای دنیایمان رخ دهد خوب باشد.
تلخی ما یا آنها؟
تلخی قرن یا سال؟
تلخی دولت یا مردم؟
بالاتر از سیاهی در این سال ها همواره رنگی هست به نام بدبختی و شوربختی مردم.
تمام خطوط بالا گفتن نداره ولی بد نیست ته دلمون به 99 شیرین فکر کنیم هر چند غیر ممکن اما رویا شاید اندک امیدمان را زنده نگهدارد.
یه روزی بعد قرنها لیورپول تو یک قدمی قهرمانی لیگ ایستاده
سکانس بعدی کرونا دنیا رو گرفته
همیشه امیدتو زنده نگهدار
مثه یه لیورپولی
حتی اگه این کرونا نذاره قهرمان شن
دوباره برمیگردن میجنگن تا قهرمان شن
زنده باد زندگی
نه در اسفند تاریک هزار و سیصد و نود و هشت
بلکه شاید یک روز دیگر
جایی دیگر
سالی دیگر
زندگی دیگر
دوباره زندگی کنیم
به لذت زیستن به شوق زندگی به این حج غم
و امید الکی
ناامیدی باعث شادی اونایی که اهل اشتباه پرپر کردن مردم خودشونن
پس ناامید نباش
به بالا نگاه کن
ای کاش رو آب می ساختم هر آنچه که فکر میکردم دارم می سازم
اما من سراب میدیدم
از این تشنگی و خستگی یا تلف میشم یا روی زمین سفت بهترین قصر می سازم
هنوز کلی مونده تا تموم شه
تو نمیبینی آخه تو بارون سخت میشه دید
ولی کسی که تو بارون بتونه ببینه رو نمیتونی متوقف کنی
به هر کجا که بگی و باید بریم میریم و سر میزنیم
پلی میزنیم از اینجا تا ته آسمونها
مغرورترین گلبرگ دنیا هیچوقت خشک نمیشه
بدون ترس و لرز فریاد برای رسیدنها
از همه چی
از عشق و خوبی و دوران خوش قدیم و حال و آینده
تا همه عالم بدونن هر چند گفتن نداره
که روح آدمو جلا میده
آدم هم میتونه رمز این موفقیتهارو داد بزنه
هم میتونه تکرار کنه
رد کردم نا امیدی و نرسیدن ها رو با پرفورمنس های موفقیت جدیدی جایگزین کردم.
بهم نمیخوره چون این تکرار درسته که میسازه از غم شبایی که نمیگذرن بهترین بسازم
به وقت تهران
پس از شکست و برخواستن دوباره هوای تابستونم یاری کرد تا مصمم تر از قبل ادامه بدم به جای همه ی شاپرکا باید پرواز کرد
همیشه جواب پشتکار و تلاش و بی خوابیتو نمیگیری بعضی وقتام برای بار ۱۰۶ باید از رو زمین بلند شی
اما قرار نیست بدتر شی باید بهتر و بهتر شی حتی اگه نخوانت
آری همین خستگی امید زنده ماندن من است. تلاش برای بالا آمدن از آنجایی که روزها انتظارش را می کشیدم و اکنون نوبت بی خوابی است و تهران امشب بی نهایت زیباست.
یک قدم یک قدم به پایان خط ماراتن نزدیک میشم
یک قدم یک قدم قهرمان دنیا میشم
شما بگو سوالای سخت می اومد با با هر ضرب و زوری که شده پاس می شدیم رشته ی سخت قبول شدیم با پارگی فارغ التحصیل شدیم و بازم ادامه دادیم حتی جایی که استادش می گفت شل کن و برو ما موندیم کار نبود گفتن شل کن بیا کاری که دوست نداری انجام بده اما بازم اون انقد ادامه دادیم تا بشه حکایت ما حکایت رو کم کردن است عزیز؛ تیله بازی کردن با دنیا.
قدرت روزانه رسیدن به نرسیدن ها مبارزه با ناراحتی چگونه مثبت اندیش شویم
تهران خلوت یا شمال شلوغ؟
نگارنده معتقد نیست که ایران فقط شامل تهران میشه اما جایی که زندگی میکنه خوشبختانه یا متاسفانه شهری جز تهران نیست. این تعطیلات سالهای قبل فرجه ی امتحانات بود و چند سالی بلای جون شده از برنامه های کنسل شده گرفته تا خونه نشینی های زجرآور یا گشت و گذارهای الکی در سطح این شهر لعنتی. اما باید بری یجایی باید یکاری بکنی حتی اگه شده از خونه تکون نخوری باید بتونی باید بشه از این وضعیت نجات پیدا کنی باید روحتو تکون بدی از این منجلاب بی حوصلگی.